پارت نهم

زمان ارسال : ۸۸ روز پیش

به محض رفتنش من و مینا خیلی کوتاه بهم نگاه کردیم. شک نداشتم مینا داره جلوی خودشو می‌گیره تا دوبار بهم نگه: بابات قاطی کرده!
صبحم با سروصدای مهرداد و مینا شروع شد. اونقدر بلندبلند صحبت می‌کردن که کلافه پتو رو کشیدم رو سرم و وقتی دیدم فایده ای نداره با غرغر پتو رو زدم کنار و صاف خوابیدم. داشتم مستقیم به سقف نگاه می‌کردم که یکی تو گوشم گفت:
- نگو!
صداش مثل زمزمه آروم بود؛ اما ناشنا

129
13,940 تعداد بازدید
79 تعداد نظر
26 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آیرین

    00

    بسیارخوبه

    ۲ هفته پیش
  • زهرا باقری | نویسنده رمان

    خیلی ممنونم 🥰🙏✨

    ۲ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید